وصیت نامه طلبه شهیدمحمدحسن نوفرستی
بسم رب الشهدا والصدیقین
"تنم راپیش می اندازم وبقای آنرانمی خواهم اگرزنده ماندم
ملامت نشوم واگرکشته شوم
پشیمان نخواهم شد"
باسلام ودرودخدمت آقاومولایم صاحب عصروبا سلام
برنا ئب برحقش خمینی کبیر که بحق
دین بزرگی برگردن ماداردوبا سلام برخانواده های
محترم ومعظم شهدا اسرا مفقودین
وجانبازان که به واقعیت روح ایثارو فداکاری وشهامت
راپس از14 قرن حیاتی
مجددبخشیدند وباسلام برارواح
پاک و مطهرشهدای گرانقدراسلام ا ز کربلای حسین تا
کربلای جبهه های غرب و جنوب کشور
اسلام وصا یایم رادرلحظاتی آغاز می کنم که
اکنون حسین زمان نیازبه یاوردارد
ومی خواهم درپیامش لبیکی خونین بدهم ومی
خواهم درراستای انجام وظیفه شرعی
وانسانی ووجدانی درسپاه آقایم ومولایم مهدی(عج)
شرکت کرده تا درآن دنیا در پیشگاه
مادرش زهرا(س)پدرش علی (ع)وخودآن حضرت روسیاه نباشم ای امت پیامم رابشنوید آن
امام عزیز که جانم فدایش باد را اگر تنهابگذارید
به خدا قسم درآن دنیا جوابی ندارید که به
ائمه اطهار پیامبراکرم وخداوند تبارک وتعالی بدهیدوبدانیدکه شما را معذب خواهدکرد
انقلاب را تا آنجا که به خدمت وخون وجان
درطبق اخلاص گذاشتن نیازدارد ادامه دهیدهیچ
گاه از حرکتی که به پیروی از ا مام آغاز کرده اید بازنه ایستیداین دنیامحل گذراست
خودرا دراین دنیا آن چنان قرارندهید که پشت
سر گذاشتن آن برای شما سخت باشدد
رمصائب وسختی ها وگرفتاری
ها صبررا پیشه کنیدکه خدا به صابران وعده بهشت داده
است خدمت پدرعزیزوبزرگوارم که خودلباس رزم
براندامم پوشانیدو ما در بزرگوارم که
حق عظیمی برگردنم دارد طلب
حلالیت می جویم ازآنها می خواهم دردوری از من هیچ حزن
واندوهی به دل راه
ندهندوذکرخدا بگویند که آرامبخش دلهاست ودراین راهی که پا گذاردم سست نشوندودرفراق
من صبروشکیبائی را پیشه کنندواقامه ای برمولایم حسین(ع)کنندکه
همه هستیش را فدای اسلام کرد وما اگرهرچه باشیم ازحسین وخاندانش که با ارزش تر
نیستیم شما ببینید اسلام چقدرارزش داردکه حسین جانش را فدا می کند
ردنمودیدو بادستان خویش مراروانه دیارنور وپیکار نمودید وازشمابرادران عزیزمی خواهم که
اسلحه ام رابرزمین نگذارید ودشمن رادردیارم و در کشورم راه ندهید و راه مرا ادامه دهیدو از
شما خواهرانم که مانند زینب پیام رسان خونم باشیدوحجابتان راحفظ کنیدکه سیاهی
چادرشماازسیاهی خون من کوبنده تراست ومشتی محکم بردهان ابرقدرت هااست وازشمامردم
همیشه درصحنه وشهیدپرور نوفرست می خواهم که مرا حلال کنید
- ۹۴/۰۶/۰۳
آسمان را گفتم
میتوانی آیا
بهر یک لحظه خیلی کوتاه
روح مادر گردی
صاحب رفعت دیگر گردی؟
گفت: نی، نی، هرگز
من برای این کار
کهکشان کم دارم
نوریان کم دارم
مه و خورشید به پهنای زمان کم دارم
***
خاک را پرسیدم
میتوانی آیا
دل مادر گردی
آسمانی شوی و خرمن اختر گردی؟
گفت: نی، نی، هرگز
من برای این کار
بوستان کم دارم
در دلم گنج نهان کم دارم
***
این جهان را گفتم
هستی کون و مکان را گفتم
میتوانی آیا
لفظ مادر گردی
همه رفعت را
همه عزت را
همه شوکت را
بهر یک ثانیه بستر گردی؟
گفت: نی، نی، هرگز
من برای این کار
آسمان کم دارم
اختران کم دارم
رفعت و شوکت و شأن کم دارم
عزت و نام و نشان کم دارم
***
آن جهان را گفتم
میتوانی آیا
لحظهای دامن مادر باشی
مهد رحمت شوی و سخت معطر باشی؟
گفت: نی، نی، هرگز
من برای این کار
باغ رنگین جنان کم دارم
آنچه در سینه مادر بود، آن کم دارم
***
روی کردم با بحر
گفتم او را آیا
میشود اینکه به یک لحظه خیلی کوتاه
پای تا سر همه مادر گردی
عشق را موج شوی
مهر را مهر درخشان شده در اوج شوی؟
گفت: نی، نی، هرگز
من برای این کار
بیکران بودن را
بیکران کم دارم
ناقص و محدودم
بهر این کار بزرگ
قطرهای بیش نیم
طاقت و تاب و توان کم دارم
***
صبحدم را گفتم
میتوانی آیا
لب مادر گردی
عسل و قند بریزد از تو
لحظه حرف زدن
جان شوی، عشق شوی، مهر شوی، زر گردی؟
گفت: نی، نی، هرگز
گل لبخند که روید ز لبان مادر
به بهار دگری نتوان یافت
در بهشت دگری نتوان جست
من از آن آب حیات
من از آن لذت جان
که بود خنده اوچشمه آن
من از آن محرومم
خنده من خالی است
زان سپیده که دمد از افق خنده او
خنده او روح است
خنده او جان است
جان روزم من اگر لذت جان کم دارم
روح نورم من اگر روح و روان کم دارم
***
کردم از علم سؤال
میتوانی آیا
معنی مادر را
بهر من شرح دهی
گفت: نی، نی، هرگز
من برای این کار
منطق و فلسفه وعقل و زبان کم دارم
قدرت شرح و بیان کم دارم
***
در پی عشق شدم
تا در آئینه او چهره مادر بینم
دیدم او مادر بود
دیدم او در دل عطر
دیدم او در تن گل
دیدم او در دم جانپرور مشکین نسیم
دیدم او در پرش نبض سحر
دیدم او در تپش قلب چمن
دیدم او لحظه روییدن باغ
از دل سبزترین فصل بهار
لحظه پر زدن پروانه
در چمنزار دلانگیزترین زیبایی
بلکه او درهمه زیبایی
بلکه او درهمه عالم خوبی همه رعنایی
همهجا پیدا بود
همهجا پیدا بود